شهید سید مصطفی موسوی (جوان‌ترین شهید مدافع حرم)

مادر شهید:

روزهای قبل از رفتنش گوشه‌ای از اتاق نشسته بود، از من پرسید: مامان از دنیا چه چیزی می‌خواهی؟ گفتم خواسته خاصی ندارم و دنیا را با تو می‌خواهم، دنیای بدون تو برایم معنایی ندارد. گفت: زمانی که من نبودم چه کسی را داشتی؟ گفتم: خدا را داشتم. در جوابم گفت: خدا همان خداست، هیچ فرقی ندارد. من هم که نباشم خدا را داری. ناراحت شدم و گفتم: از این حرف‌ها نزن.

بعد از این حرفم، مصطفی گفت: مامان سعی کن دل بکنی و ببخشی تا دل نکنی به معرفت نمی‌رسی، از دنیا و تعلقاتش بگذر. برای هر کسی یک روز، روز عاشورا است، یعنی روزی که امام حسین ندای "هل من ناصر" را داد و کسانی که رفتند و با امام ماندند، شهید و رستگار شدند، ولی کسانی که نرفتند چه چیزی از آنها ماند؟ تا دنیا باقی است، لعنت می‌شوند.

در جواب حرف‌هایش با خنده گفتم: مگر تو صدای "هل من ناصر" را شنیدی؟ که جوابم داد: دوست داری چه چیزی از من بشنوی؟ مامان می‌خواهم یک مژده بدهم، اگر از ته قلب راضی شوی که به سوریه بروم، آن دنیا را برایت آباد می‌کنم و دنیای زیبایی برایت می‌سازم که در خواب هم نمی‌توانی ببینی. گفتم از کجا معلوم میشود که من قلبا راضی شدم؟ گفت: من هر کاری می‌کنم بروم، نمی‌شود. علت اصلی‌اش این است که شما راضی نیستید. اگر راضی شوی خدا هم راضی می‌شود. اگر راضی نشوی فردای قیامت جواب حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) را چه می‌دهی؟

و.محمدی