امروز انشااله با یک کرامت از کرامات کوچکترین باب الحوائج کربلا در خدمتتان هستیم. چنانچه شما دوست عزیز نیز خاطره ای از کرامات این دُردانه‌ی امام حسین(ع) دارید، حتما در بخش نظرات برای ما ارسال کنید. 

از جناب آقای جلالی، از دوستان و همنشینان حضرت آیه الله مجتهدی(شیخ جعفر مجتهدی)، نقل شده است که روزی درخدمت آقای مجتهدی بودم. ایشان در حالی که بسیار منقلب بودند، تعریف کردند:

چند سال پیش که در قم بسر می‌بردم ، روز عاشورا به شدت مریض بودم و به طوری درد سراسر وجودم را فرا گرفته بود که نمی‌توانستم از رختخواب برخیزم.

طبق معمول همه ساله، در آن روز هم مراسم عزاداری در منزل برپا بود. در همان هنگام با حال سختی که داشتم متوسل به حضرت علی‌اصغر (ع) شدم و حالتی به خصوص برایم پیدا شد و صحنه‌هایی را مشاهده کردم. از جمله دیدم سقف اتاق شکافته شد و نور عجیبی از آسمان به طرفم آمد. به حدی آن نور شدید بود که از شدت آن چشمانم را بستم و بعد از چند لحظه که چشمانم را باز نمودم و سرم را بالا آوردم، دیدم بانویی در حالیکه طفلی را در آغوش دارند در مقابلم نشسته‌اند.

در همان حال به من فهماندند که آن دو بزرگوار حضرت رباب و حضرت علی‌اصغر (علیهما‌السلام) می‌باشند. سپس ایشان فرمودند: 

هر چه که دارم و به هر کجا که رسیده‌ام از ناحیه حضرت علی‌اصغر (علیه‌السلام) و توسل به ایشان بوده است.

اینجا بود که کلام ایشان با گریه‌های پی در پی قطع و مجلس به یک جلسه توسل مبدل گشت...

در پناه خدا