با سلام. امیدواریم تا به امروز، به لطف خدا و به یمن همراهی شما دوست عزیز، توانسته باشیم  قدمی حتی کوچک، برای بهبود منش زندگی کردن، برداشته باشیم.  با هم به جلسه پنجم دوره رسیدیم. قرار است امروز، یک موضوع کلیدی و مهم در کل مسیر زندگی را مرور کنیم و آن هم "ارزش های زندگی" است. با توجه به گسترده بودن مبحث، بدون اتلاف وقت به سراغ بحث میرویم.

حتما یادتان هست که در مباحث جلسه ی گذشته از کارکرد‌های ذهن صحبت کردیم و این نکته را یادآور شدیم که تمامی این کارکردها در دست ذهن بوده و به نوعی ما اختیاری در بروز آنها نداریم. اگر نیاز به مرور آن مباحث دارید اینجا را ببینید. اما نکته ی جالب توجه در این مورد، این بود که درست است که مدیریت و کنترل کارکردهای ذهن ما از دست ما خارج است، ولی ما بر یک عنصر خروجی و بازتابی به نام "رفتار" توانایی مدیریت داریم. یعنی ما میتوانیم به گونه ای مدیریت‌ شده و خود‌کنترلی در موضوعات متفاوت، رفتارهای متفاوت از خود نشان دهیم. از این جای مبحث را با یک مثال که همه ی ما بارها با آن مواجه شده‌ایم، پی میگیریم. تصور کنید که موضوع نا‌خوشایندی بین ما و فرد دیگری به وجود آمده است. ناخودآگاه ذهن انسان شروع به "فکر"سازی میکند. که چرا این اتفاق افتاد، این فرد چه برخورد بدی با من کرد، اصلا متوجه لطف من نشد، چقدر مرا ناراحت کرد، از دست او عصبانی هستم و بسته به مورد، هزاران فکر دیگر.

در پی این افکار، احساست متفاوتی نظیر ناراحتی، دلسردی، بی حوصلگی و.. پدیدار میشوند و در ادامه، "میل"های متفاوتی در ذهن ما ساخته میشود. مانند میل به انتقام جویی و مقابله به مثل، میل به پرخاشگری، میل به فرار از موضوع، مثلا با بداخلاقی با فرزندان و همسر و... . این را هم که حتما مدنظر دارید، که ما در یک محیط خلأ، و بدون ارتباط با دیگران نیستیم و ناچار به تعامل با اطرافیان هستیم، حتی در شرایطی اینچنین. خب، الان ما خیلی ناراحتیم و برای درک بهتر موضوع این را هم به تصوراتمان اضافه میکنیم که آن فرد خاطی، همسر ما بوده است. و اکنون فبها المراد... و همچنین قرار است وظایف همسری و مادری نیز مانند قبل انجام شود. به نظر شما تحت این شرایط، کیفیت انجام وظایف و ارتباطات مانند قبل می تواند باشد؟ در یک نگاه، شاید پاسخ منفی باشد. پس باید چه کار کنیم که افکار، احساسات، تمایلات و حالت‌های بدنی که داریم، روی رفتارمنطقی ما تاثیر نگذاشته و با وجود تمام اینها  خوب رفتار کنیم، رابطه ی خوبی داشته باشیم و احساس شادمانی کنیم؟ اینجاست که "ارزش" ها رنگ میگیرند و مفهوم و کاربرد پیدا میکنند.

هرکدام از ما ارزش هایی در زندگی داریم که دانسته و نادانسته بسیاری از رفتارهای ما بر اساس آن ارزش‌ها شکل میگیرند. مانند ارزش صداقت، صبوری، خوش خلقی، حفظ آرامش، احترام به والدین و البته والدین همسر که به نوعی والدین ما هم حساب میشوند، اطاعت محض از خداوند، صمیمیت با همسر، مادر نمونه بودن و پرورش بهترین فرزندان در کانون گرم خانه، همواره گرم نگه داشتن کانون خانواده، پیشرفت -که در هر زمینه ای میتواند تعریف شود- و هزاران ارزش‌های دیگری که هر فردی می‌تواند با اندیشیدن، آنها در ضمیر خود پیدا کند یا بعضا  موردی را به عنوان یک ارزش برای خود تعریف کند. یک نکته مهم را هم فراموش نکنیم که مثلا وقتی صحبت از این میکنیم که صداقت برای من ارزش است، این به این معناست که "من" ملزم هستم  و به عبارت صحیح‌تر، خودم را ملزم کرده‌ام، که در هر شرایطی صداقت را رعایت کنم و این یک باور اشتباه است که فکر کنیم، ارزش صداقت، یعنی بقیه هم با من صادق باشند. اسم این "انتظار یا توقع" است از دیگران نه ارزش برای من.

خب با این تعریف اجمالی از ارزش‌ها، به سراغ مثالمان میرویم. رسیدیم به جایی که ناچاریم با شرایط بد ذهنی، با همسرمان تعامل داشته باشیم. در این مورد، اگر ما از قبل برای خودمان ارزش "صمیمیت با همسر" یا "خوش خلقی" یا "آرامش داشتن" و.. را تعریف کرده باشیم، قبل از هر رفتاری، می‌سنجیم که در این شرایط، رفتار من چگونه باید باشد تا ارزش‌های من خدشه‌دار نشود؟ قاعدتا، بدرفتاری و پرخاشگری، گزینه‌ی هماهنگی با صمیمیت با همسر و باقی موارد بالا نیست و در اینجا به این نتیجه میرسیم که کمی چاشنی گذشت، خوش خلقی و حفظ آرامش، یک کمک بزرگ به حفظ ارزش هایمان، در آن شرایط است. البته اشتباه نشود، منظور از این کار نوعی گول زدن خودمان و فرار از مسئله نیست، منظور از این کار، تلاش برای جلوگیری از رفتار غیرمنطقی و هیجانی و به چالش کشیدن بیشتر روابط است. واضح است که موضوع ناراحت‌کننده باید در شرایط آرامش بر روابط و زمانی که دو طرف قابلیت گفتگوی منطقی و صمیمی را پیدا کردند مورد بررسی و حل قرار گیرد. یا مثال دیگر، اینکه، در شرایطی از رفتار یکی از والدین ناراحتیم، ولی چون احترام به والدین برای ما ارزش است و ارزش هم باید در هر شرایطی مقدس شمرده شود و الزام‌آور است، خشم خود را کنترل کرده و با متانت با آنها برخورد میکنیم. یا مثلا در مورد دیگری به اصطلاح از دست دیگری دلمان پر است و منتظریم که کسی دم پرمان بیاید تا با آتش خشم خود، دامان آن بیچاره را بگیریم و به این روش کمی تخلیه‌ی هیجانی شویم. مثلا از دست همسر گرامی ناراحت هستیم و در این میان هم، فرزند ما، کاری که معمول بوده ولی در آن شرایط برای ما مطلوب نیست را انجام دهد، مثلا بازیگوشی یا لجبازی کند. در این شرایط اگر "مادر نمونه بودن" و یا "فرزند پروری خوب" برای ما ارزش باشد، خشم خود را کنترل کرده و سعی میکنیم با روشی منطقی‌تر با این موضوع برخورد کنیم.

در شرایطی که ناراحتیم، غمگینیم، دلخوریم، حالت‌های بد و خاطرات بد داریم، باید بگذاریم اینها مانند ابر بالای سر زندگی‌مان باشند -چرا که به وجود آمدن آنها در اختیار ما نبوده است- ولی نباید مدام نگاه ما به آن ابرها باشد که کی میبارند. پس وقتی بابت مسئله‌ای ناراحت هستیم و خاطرات بد و ناراحت کننده از ذهن ما پاک نمیشوند- که البته باید بدانیم که پاک هم نمیشوند و تلاش برای پاک کردن خاطرات بد از ذهن، محکوم به شکست است- در این شرایط، به جای توجه مدام به آن احساسات، به ارزش‌ها توجه کنیم. نباید تلاش کنیم که ناراحتی را از زندگی حذف کنیم، باید طوری رفتار و زندگی  کنیم که آن احساسات و افکار هم باشند، ولی با وجود آنها، ما هم شاد و سرخوش زندگی باشیم. تمام این ساخته‌های ذهن، احساسات و امیال و خاطرات ناشاد، مانند برگ در جریان زلال زندگی هستند، بگذاریم جریان زندگی آنها را با خود ببرد. نه اینکه تلاش کنیم آنها را از جریان زندگی حذف کنیم.

ارزش های زندگی ما، درقسمت‌هایی از فیلم زندگی ما نمود پیدا میکنند، که وقتی در سن 100 سالگی، برای ما و دیگران پخش میشود، با افتخار سر مان را بالا میگیریم و میگوییم "این که اینجا این رفتار را کرد من بودم" چرا که میدانیم، پشت هر رفتار، ارزشی نهفته است.

باور کنید، که ما هم باور داریم، خیلی خیلی خیلی سخت است و به اصطلاح "انسان خودساخته میخواهد" که در شرایط سخت، بهترین و شایسته ترین رفتارها را داشته باشد و به این حد از "کنترل رفتار" رسیده باشد. ولی باور کنید که ما هم میتوانیم اینقدر خود‌ساخته باشیم، چون قرار است زیباترین زندگی‌ها و خانواده‌ها را بسازیم، پس ساختن خود، اولین قدم است. تجربه‌ی شخصی من در یک هفته بعد از این جلسه، به من ثابت کرد که" من میتوانم در بدترین شرایط، بهترین رفتار را داشته باشم".

پس یادمان باشد که رفتار را میشود کنترل کرد، ولی ذهن را نه.

به ناراحتی‌ها فکر کنیم ولی طبق آن رفتار نکنیم.

در پناه خدا