دل نوشته‌ای به امام زمان‌(عج)

او می آید..

یا صاحب الزمان رمز ظهور تو ترک گناه و یکدلی و دعای ماست.
سلام مولای من، سلام معشوق عالمیان، سلام انتظار منتظران 
می‌خواهم از جور زمانه بگویم، می‌خواهم بگویم و بنویسم از فسادی که جهان را چون پرده‌ای فراگرفته اما زمان فرصتی است اندک و انسان آدمی است ناتوان. پس ذره‌ای از درد دلم را به زبان می‌آورم تا بدانی چقدر دلگیر و خسته‌ام.
آغاز نامه به جهانبان جهان و جهانیان خدای هر دو جهان:
مولای من می‌دانی چند سال است انتظار می‌کشم. از وقتی سخن گفته‌ام و معنای سخن خود را فهمیده‌ام انتظارت را می‌کشم. بیا و این انتظار مرا پایان بده.
خسته‌ام از دست زمانه، چقدر جور زمانه را تحمل کنم. چقدر ناله مظلومانه کودکان و معصومانی را که زیر ستم اند بشنوم و سکوت کنم. خودت بیا و این جهان سیاه را پایان بده. بیا و جهان را آباد کن. بیا و از آمدنت جهان را شاد کن. می‌دانی چند نوجوان هم سن و سال من آواره اند؟ چندین هزار کودک بی‌پناهند، خودت بیا و پناه بی‌پناهان باش.
چند پیش بود که خوابت را دیدیم گفته بودی می‌آیی و به اندازه تمام سال‌های نبوده‌ات با من حرف می‌زنی و به درد دل من گوش می‌دهی اما تا خواستی بگوئی کی و کجا؟ از خواب پریدم و از آن شب به بعد دیگر نمی‌خوابم. راستش می‌ترسم. می‌ترسم بیائی و من خواب باشم. می‌ترسم بیائی، همه تو را ببینند و تنها من از دیدنت محروم بمانم. هنوز هم می‌ترسم... 
حس می‌کنم با این که شبهاست خواب به چشم ندارم اما در خواب غفلتم. بیا و بیدارم کن. بیا و هشیارم کن. بیا و همه جهانیان را از خواب غفلت بیدار کنهمه به خواب سنگین جهل فرورفته‌اند و صدای مظلومان و دل شکستگان را نمی‌‌شنوند. خودت بیا و همه ما را از این کابوس جهانی نجات بده. ای منجی عالمیان، جهان در انتظار توست مسافر من !
نیستی و ببینی مردم روز میلادت یعنی رمز عشق پاک چه می‌کنند؟ چگونه بغض سنگین خود را در گلو نگه داشته‌اند و انتظار می‌کشند. منتظرند تا کسی بیاید و جهان را از عدل پرکند. کسی بیاید و به این جهان بی‌اساس پایان دهد. بیا تا بعد از این در کوچه‌های غریب شهر، روز میلادت را با بودنت جشن بگیریم و خیابان‌های تاریک و ظلمات را با نور بودنت چراغانی کنیم. بیا و ببین مردم روز آمدنت چه می‌کنند؟ 

منتظران ظهور